رویا

از هجر تو نالانم از دوریت گریانم                   باشد شبی بیتو در گوشه ای پایانم
رفتی و مرا تنها بی مونس و بی همراه ای عزیز خوابهایم هر جا که هستی باز آ
گفتی شبم بیتو فردای نخواهد داشت تو روشنی شبی و طلوع هر فردا
اکنون بدون تو روز های منش چون شب شبهای من است تاریک همچو خانه ای ارواح
بیتو لحظه ای هم آرامش ندارم من ای صفای دنیایم برگرد به نزد ما
کاش یک بار باهم پرواز کنیم تا غم دو باره در آن وادی پیدا نکند ما را
با آنکه خیلی دوری اما هر آن جای یاد های تو هر لحظه در ذهن منست همراه
هر چند حظور تو رویاست بدون تو دلخوشم بدین رویا نخواهم حقیقت را
دوباره بیا با من تا بهشت رویم یکدم حتی اگر ممکن باشد با یک رویا